Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین: بر بلندایش پلنگ می‌غرد، خرگوش و موش از دلش نقب می‌زنند تا خود شکار حیوان دیگری ‌شوند و آسمانش شکوه می‌گیرد وقت عقاب، شاهین و کرکس. قصه به قمیشلو در شمال‌غرب اصفهان که می‌رسد، فقط زیبایی‌ها به دید نمی‌آیند، کتابی باز می‌شود از شاهزاده‌ای قجری، که اینجا را شکارگاه خود کرد و نه تنها ماشه را به سمت سیاه‌چشمان دشت چکاند، که با انگلیسی‌ها و خان بختیاری هم‌کاسه شد تا پدر، یعنی ناصرالدین‌شاه قاجار را از اریکه سلطنت به زیر کشاند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قمیشلو که حالا یکی از امن‌ترین منطقه‌های حیات‌وحش ایران است، از قدیم به عنوان منطقه طبیعی مهمی به ثبت رسید؛ شاهزاده قجری ـ ظل‌السلطان ـ به اینجا که رسید، قباله‌اش را به نام خود زد و بعدها نخستین منطقه‌ای در کشور شد که در سال ۱۳۴۳ به عنوان منطقه حفاظت‌ ‌شده به ثبت رسید. قمیشلو در سال ۱۳۵۰ از سوی شورای‌عالی شکاربانی، پناهگاه حیات وحش شد و حالا هم سه سالی شده که ۳۰‌هکتارش را پارک ملی نامیده‌اند.  

قمیشلو یعنی نیزار، اما به مرز قمیشلو که می‌رسیم خبری از نیزارها نیست؛ جغرافیایی است از دشت‌ها، کوه‌ها و تپه‌ماهورهای پی‌درپی، که مهم‌ترین ارتفاعات آن می‌شوند «عمرکوه»، «موستان»، «دم‌زرد»، «دربند»، «کپه پلنگ» و ... قمیشلو با ۳۷ گونه پستاندار، ۸۲ گونه پرنده، ۳۲ گونه خزنده و ۳۴۴ گونه گیاهی تنها ۲۰ کیلومتر با شهر تاریخی و حالا مدرن اصفهان فاصله دارد.  

سیاه‌چشمان دشت

برای اینکه با یک نگاه بتوانیم زندگی دشت را معنی کنیم کافی است چند دقیقه کوتاه خیره به دشت شویم. برای همین خیره می‌شوم به دشت و نگاهم را می‌فرستم به دنبال تیزپای دشت، که با گام‌هایم هرگز به گردَش نمی‌رسم؛ بوته به بوته، گون‌به‌گون و استراگالوس به استراگالوس که گیاه بومی دشت است.

لکه‌های سفید آرام‌آرام در نگاهم شکل می‌گیرند، تا نقشی از آهو زده می‌شود بر دل دشتی که محل زندگی آهوها، قوچ‌ها و میش‌هاست. همین اندازه زمان می‌خواهم تا نگاهم با دشت آشنا شود و به آنی آهویی و آهوهایی را در دل دشت به تماشا بنشینم.

می‌روند و می‌آیند در منطقه‌ای که حتی از پارک ملی «یلو استون» آمریکا با ۱۱۰ سال قدمت هم قدیمی‌تر است، چیزی حدود ۱۵۰ سال پیش؛ یعنی از زمانی که شاه قجری، ظل‌السطان را به اصفهان فرستاد تا خودش را از دست کینه‌های پسر نجات دهد، و همین کار باعث شد تا این پسر روزگار اصفهانی‌ها را به شبی طولانی تبدیل کند.  

آهوهای اینجا ماده هستند.آهوهای نر تنها در زمان جفت‌گیری درگروه‌ آهوها دیده می‌شوند و پس از آن گروهی مستقل در دشت تشکیل می‌دهند، اما آهوهای کوچک وقتی چشم به دشت می‌گشایند، تنها چشمان نگران و نگاه زیبای مادران را می‌بینند و از پدر هرگز خبری نمی‌شود.

آهوها معمولا در این محدوده زمانی در دوگروه دیده می‌شوند: آهوهای تنها که شامل نرها می‌شوند و گروه مادر و فرزندی.  

به دنبال نگاه گیرای آهوهای دشت، جاده باریک را با پیچ‌ و خم‌های کم و زیاد در دل دشت به جلو می‌رویم و لابه‌لای بوته‌ها پرسه می‌زنیم. هرچند ماشین‌هایی که ما را از دل بهشت قمیشلو می‌گذرانند، آن‌قدر آشنا نیستند که دیوار فاصله بین ما و آهوها فرو بریزد، آنها ماشین‌های محیط‌بانان دشت را خوب می‌شناسند و دوستی عمیقی بین آنها و آهوها به‌وجود آمده است. البته قمیشلو جدای از فراوانی آهوهایش، به قوچ‌های منحصربه‌فردش هم شناخته شده، اما قوچ و میش‌ها و کل‌ها و بزها بیشتر نزدیک کوه‌های داخل پارک زندگی می‌کنند.

برای همین است که هر تازه‌واردی مثل ما، در این منطقه اول آهوها را می‌بیند. گرگ و پلنگ هم که شکارچی‌های آهوها و میش‌ها و قوچ‌ها هستند در تمام نقاط این پارک زندگی می‌کنند.   اینجا کفتار و شغال هم هستند و قرار است در آینده نزدیک به یکی از زیستگاه‌های یوزپلنگ هم تبدیل شود.  

نخجیرگاه شاهزاده قجری

رسم و رسوم خود را دارد دیدار از دشت و وحوش آن؛ فرقی ندارد کدام دشت و کدام کوه. آنانی که ماه‌ها در دشت‌ها و کوه‌ها به دنبال ردپای وحوش هستند و به اصطلاح فیلد می‌روند، می‌دانند که حتی نباید مسواک بزنند. بوی خمیر دندان حیات‌وحش را رم می‌دهد، عطر و ادکلن که جای خود دارد.

اگر به دنبال دیدار آهوهای تیزرو باشند، که دیگر هیچ؛ شامه تیزی دارند و با نخستین نسیم، بوی آدمی را تشخیص می‌دهند و به قوه غریزه فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. اما ما رسم را به جا نیاورده‌ایم و سر زده و بی‌مقدمه آمده‌ایم. ساعت به ظهر نزدیک است، بنابراین دیدن گله‌های قوچ و کل و میش روی یال یکی از تپه‌ماهورها رویایی است که دست نمی‌دهد. دیر آمده‌ایم. باید در این دشت سحرخیز بود تا هر طرف یک گونه گیاهی و حیوانی جدید دید.

گاهی به گون می‌رسیم و گاهی بزمجه‌ای را بر سر صخره‌ای می‌بینیم که به نقطه نامعلومی چشم دوخته است و با دیدن ما کمی جابه‌جا می‌شود. گاهی هم پروانه‌ای از بغل گوش ما می‌گذرد و می‌توانیم ردش را در دل دشت بگیریم و آن‌قدر این رد را ادامه دهیم تا برسد به زمان ظل‌السلطان، تا صدای تیر و تفنگ و قصه شکار و شکارچی برای همیشه در دل دشت طنین‌انداز شود.

نقبی می‌زنیم به گذشته؛ به آن روز که ظل‌السطان - پسر بزرگ ناصرالدین‌شاه قاجار - نخستین ایستگاه حفاظتی را در منطقه دایر کرد و صدای شلیک شاهزاده‌ها در دل دشت وحشت انداخت. پس از آن است که قصه صید و صیاد برای همیشه در دل قمیشلو ماندگار می‌شود، حتی آن زمان هم که در سال ۱۳۴۳، دشت به مجموعه مناطق تحت حفاظت سازمان محیط‌زیست اضافه شد. هرچند بر اساس اسناد تاریخی، قمیشلو تنها نخجیرگاه شاهزاده قجری نبود اما نقشه‌ای شوم برای آن داشت. قمیشلو البته در نگاه مسعود میرزا (ظل‌السلطان) سرزمین مبارکی بوده است - خودش می‌گوید، در خاطراتی که از خود برجا گذشته است - دلیل آن هم ارتفاع زیاد و نبودآبادی در اطراف دشت بوده.

این دو را مانعی برای ورود بیماری وبا که آن ‌زمان‌ها شایع بود تا خود بلایی آسمانی شود بر گونه‌های جانوری و تفنگ‌ها را به سمت دشت بچکاند؛ بزند گریزپای سیه‌چشمی را و آذین ببندد دیوارهای قلعه‌اش را با شاخ‌ قوچ‌ها و میش‌ها. به اینجای قصه که می‌رسیم، شاهزاده قجری هم سوار بر کالسکه‌اش و با تفنگچی‌ها و خدم و حشم راه دشت قمیشلو را می‌گیرد و به سوی قلعه گسیل می‌شود. به تاخت می‌روند.

گرد و غبار از پی سواران بلند می‌شود تا روزگار زیستمندان دشت تیره و تار شود. شاهزاده قجری خود به تنهایی برای پایان دادن به زندگی حیات‌وحش این دشت کافی بود. فرقی نمی‌کرد در تیررس نگاه او چه حیوانی می‌نشست؛ بز وحشی یا پلنگ، روباه یا خرگوش یا آهو، ماشه را می‌چکاند و می‌زد. او جنون شکار داشت، نه فقط در اصفهان که هرجا دستش می‌رسید؛ مسعود میزرا همچنان یکی از متهمان اصلی انقراض نسل ببر مازندرانی است. همراهانش در شکار میانکاله، ببرهای زیادی را بی‌جان کردند.

قلمرویی از اشک چشم آهو

ظل‌السطان با خدم و حشم به تاخت به سوی قلعه می‌رود و ما آرام‌آرام تاریخ را ورق می‌زنیم؛ تاریخی که طبیعتش هم یگانه است. به قمیشلو که می‌رسیم گرگ‌ها معنی دیگری پیدا می‌کنند؛  آنان در طبیعت حامیان محیط‌زیست می‌شوند. گرگ‌ها در این مقام بیماری‌ها را کنترل می‌کنند تا به بقیه سرایت پیدا نکنند.

گرگ‌ها همچنین آهوان پیر و ضعیف را شکار می‌کنند و به این ترتیب بهداشت گله‌های آهو را تضمین می‌کنند.  گرگ اما از پس شکار کل و بز که در ارتفاعات قمیشلو ساکن هستند برنمی‌آید. بنابراین داستان کل‌ها و بزها می‌ماند برای یوزپلنگ‌هایی که در راهند. البته نصب و عزل‌ها در قمیشلو تنها به گرگ‌ها و یوزپلنگ‌ها محدود نمی‌شود؛ شغل رفتگری را طبیعت به کفتارها سپرده است،  کفتارها همیشه خود پیش از باد به لاشه‌ها می‌رسند تا نسیم بیابان سفیر درد و بیماری نباشد. اصلا طبیعت خود می‌داند باید چه‌کار کند.  

اما دشت از حضور کلاغ‌ها خسته است. کلاغ‌ها  جز عقاب و انسان در طبیعت دشمنی ندارند.  هیچ عنصری در یک اکوسیستم بیهوده حضور ندارد و در زنجیره اکوسیستم به طور حتم وظیفه‌ای مهم و اصلی را به عهده دارد اما حذف هر یک از اعضای زنجیره یک اکوسیستم، منجر به ایجاد اختلال در محیط‌های طبیعی می‌شود.  دشت را ماهور به ماهور می‌رویم به همراه آهوها که سرِ بازی و شوخی با ماشین‌ها دارند. روی ماهوری، پشت تپه‌ای مشرف به جاده می‌ایستند و زل می‌زنند به ما. ما بر سرعت خود می‌افزاییم. آنان هنوز چشم به ماشین دوخته‌اند.

دیوار فاصله‌ها نزدیک به فرو ریختن است. شیشه ماشین‌ها پایین کشیده می‌شود و دوربین‌ها از پنجره‌ها بیرون می‌آید. فاصله‌ای نمانده تا ثبت خاطره‌ای زیبا به اندازه یک شات. ماشین‌ها متوقف می‌شوند اما آهوها زرنگ‌ترند. تیزپایی را وقتی برای ما معنا می‌کنند که نمی‌دانیم فاصله چند صد متری با ماشین‌ها را چطور دویده‌اند و در پس بوته‌ای گم شده‌اند. ما می‌مانیم و قاب‌های خالی دوربین‌ها.  

این قصه به جمعیت آهوهای دشت برمی‌گردد. آهوی نر نزاع را آن‌قدر ادامه می‌دهد تا تعداد بیشتری آهوی ماده را صاحب شود. پس از تعیین برترین نر و تشکیل گله‌ها، اشک چشم آهوهای نر تعیین‌کننده قلمرو هر گله است. بوی تند آن اجازه نمی‌دهد کسی به قلمرو آهوی نر نزدیک شود. پس از جفت‌گیری، تعیین قلمرو هم ۲۰ روز به طول می‌انجامد. در گله‌های گرگ هم نرها با مدفوع حدود قلمرو را تعیین کرده و همواره در تلاشند هیچ عضوی از گله‌های دیگر به این قلمرو وارد نشود. همچنین آهوها خوب می‌دانند که باید چگونه در دشت زندگی کنند. مثلا آنها گونه گیاهی گندمیان را تنها در فروردین‌ماه می‌خورند. می‌دانند که اگر در فصل‌های دیگر هم از این گونه تناول کنند برای همیشه آنها را از دست می‌دهند. اما گله‌های گوسفند اصلا این مساله را نمی‌فهمند، سرشان را پایین می‌اندازند و هرچه دشت پیش پایشان می‌گذارد، می‌خورند.

از سوی دیگر هرچند پارک ملی قمیشلو بر اساس قوانین، جایی برای چرای گله‌ها نیست اما روستاییان این منطقه گله‌ها را با مجوز به دشت می‌برند. البته ساکنان این منطقه تنها گله‌داران منطقه نیستند. در دل منطقه ساخت و سازهایی در کار است که پرسش‌های خبرنگاران حوزه محیط زیست نتوانست پرده از این زندگی بردارد.  

پسر قجری علیه پدر قجری

ما آهوها را دنبال می‌کنیم یا آنها ما را؟ معلوم نیست، اما تا به قلعه ظل‌السلطان برسیم، آهوها پا در رکاب ما دارند. شاهزاده قجری با آن سبیل‌های کلفت و چشم‌های پف کرده، خوب می‌دانست که شکارگاه قمیشلو همیشه برای مهمانان خارجیش چیزی در چنته دارد. برای همین این عمارت را ساخته بود برای اتراق و شکار. نزدیک به ۲۰۰ سال از برو بیای این قلعه گذشته است ولی هنوز ویرانه‌های آن در کنار طبیعت بکر قمیشلو دیدن دارد. در زمان مسعود میرزا (ظل‌السلطان) سفرا و شخصیت‌های سیاسی زیادی برای تفریح و شکار به عمارت و منطقه قمیشلو می‌آمدند. حتی پسران و وابستگان او هم تا پیش از انقلاب، در این منطقه به تفریح و شکار می‌پرداختند.

قلعه را زیر پا می‌گذاریم با صدای همهمه‌ای که بوی نیرنگ می‌دهد. حتی بوی نیرنگ در مطبخ‌خانه قجری هم پیچیده است؛ مطبخ‌خانه‌ای که از پس گذر ایام، خراب و ویران و روسیاه است؛ جایی که روزی روزگاری غذای شاهزاده و مهمانان و خدم و حشم در آن طبخ می‌شده. هنوز هم که هنوز است شاید بتوانیم بوی کباب آهو، پازن، قوچ، کبک، تیهو و... را با تمام وجود حس کنیم با آشپزباشی و کنیزهایی که پچ‌پچ‌هایشان نشان از اتفاقی در همین نزدیکی دارد.  

بوی نیرنگ را به حیات بیرونی عمارت قمیشلو می‌کشانیم. شاید هم پا به پای ما می‌آیند. عمارت، بنایی قوسی‌شکل است که به حیاطی دنج منتهی می‌شود که آرامش و سکوت عجیبی دارد. در این بنا می‌توان ویژگی‌های معماری عصر صفوی و دوره قاجاریه را به یکباره به تماشا نشست. چیزی که اینجا بیشتر به چشم می‌خورد تناسب، دقت و قرینه بودن هر دو سوی این برج قوسی است. در دو طرف این بنا هم دهلیزهای خنکی است که شما را به محیط اندرونی می‌برد. عمارت قمیشلو بی‌شک قصه‌های زیادی داشته که تاریخ هرگز سر آن را نگشوده است. یکی از آنها شاید همین اتاق باشد که ما اینک به تماشای تصاویر آن ایستاده‌ایم.

تصویرها ـ این کاغذهای دیواری ـ پارلمان‌های کشورهای اروپایی و شخصیت‌های سیاسی مشهور را نشان می‌دهند یا شاید تصویرهای دلخواه شاهزاده قجری را؛ خیابان‌ها، کلیساها، خانه‌ها، آدم‌ها و خلاصه سبک زندگی اروپایی. لابد شاهزاده اینجا را برای مهمانان خارجی‌اش تدارک دیده؛ اتاقی بین‌المللی با چشم‌اندازی از سیاست جهانی روز، حروف ریز و درشت لاتین، نقشه‌ها و راه‌ها و... افسوس که هر کسی که آمده، این تصاویر را از آسیب‌ و بلا بی‌نصیب نگذاشته. خیره می‌شوم به تصویری که نشان از حضور آن‌روزهای انگلیسی‌ها دارد. آن حس نیرنگ می‌گوید یک جایی در این عمارت هم انگلیسی‌ها در حال برنامه‌ریزی این نیرنگ هستند.

شاید در همان اتاق بین‌المللی یا جای دیگری ظل‌السطان با کمک انگلیسی‌ها و بختیاری‌ها، کودتایی را علیه ناصرالدین‌شاه شکل می‌دهند. تاریخ را که ورق می‌زنیم می‌بینیم که کودتای نافرجام، با مرگ «حسین‌قلی‌خان ایلخانی» خان بختیاری و قصه قهوه قجری پایان می‌پذیرد.

ایل بختیاری در اصفهان برای خود حکایتی دارد. تاریخ‌نگاران می‌گویند تفرقه را انگلیسی‌ها راه انداختند که به برادرکشی بختیاری انجامید. برای ما هم صدای پای اسب‌های ایل بختیاری پیش از رسیدن به قلعه قمیشلو بلند می‌شود. آنجا که در مسیر قلعه‌ای خرابه از خشت، در میان سبزی زمردگون درختان کویر، خود را در دل چشمانمان می‌نشاند به ابهتی زخم خورده؛ قلعه‌ای خالی از سکنه که روزگاری قصه «شیر سنگی» مسعود جعفری جوزانی در آن نقش گرفته است. این قلعه هم برخلاف قلعه قمیشلو، زخم‌خورده باقی مانده است.

خوب که گوش می‌دهم صدای سوزناک بختیاری بلند می‌شود و در تمام دشت تکثیر می‌شود اما برخلاف این قلعه، قلعه قمیشلو با آن چشمه‌سارها و درختان تاریخی خویش، روزگار بدی را نمی‌گذراند؛ البته بخش‌هایی از آن‌که مرمت شده‌اند. قلعه امروز یکی از ایستگاه‌های حفاظتی محیط‌بانی است. این قلعه با انژری خورشید روشنایی را به دل خویش کشیده‌ و می‌تواند سالیانه طبیعت‌گردان زیادی را به سوی این همه زیبایی بکشاند.  

هزار تیر حادثه در کمین کمان

قصه شکار و شکارچی و صید و صیادی در قمیشلو هرگز به پایان نرسید. اصفهانی‌ها از جمله ماهرترین شکارچی‌های کشورند. در این استان تنها ۵ هزار اسلحه شکاری مجوزدار وجود دارد. سه هزار اسلحه به‌دست غیرمجاز هم وجود دارد که به کمین ۴۸ درصد حیات‌وحش کشور نشسته‌اند. دشت قمیشلو با وسعتی حدود ۱۱۵ هزار هکتار ۲۰۰ تا محافظ دارد اما این تعداد جوابگو نیست. بنابراین شکارچیان سوار بر موتورسیکلت‌ها دشت را می‌پیمایند، آهو را نشانه می‌کنند و آن‌قدر او را می‌دوانند که خسته می‌شود. بعد آرام به این سیه‌چشم خسته از دویدن می‌رسند و او را با خود می‌برند.

شکارچیان دشت خوب می‌دانند با چه اسلحه‌ای به کمین بنشینند. بعضی از آنها با به‌کارگیری اسلحه‌های سیمینوف که در جنگ توسط تک‌تیراندازها استفاده می‌شود و تفنگ‌های دوربین‌دار یا با تغییراتی که در کلاشنیکف‌ها می‌دهند، قادرند بدون اینکه وارد مناطق حفاظت‌شده و شکارممنوع شوند، در جاده‌هایی که از کنار این مناطق عبور کرده‌اند - به عنوان مثال در جاده تهران به دلیجان در منطقه قرقچی -از کنار جاده به داخل این مناطق شکارممنوع شلیک کرده و به سرعت شکار را به داخل اتومبیل برده و دور شوند.  

کد خبر 775400 منبع: سرزمین من برچسب‌ها حیوانات - حیات وحش سفر - گردشگری خبر مهم

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: حیوانات حیات وحش سفر گردشگری خبر مهم شاهزاده قجری ظل السلطان انگلیسی ها دل دشت حیات وحش ماشین ها میش ها گله ها گرگ ها قوچ ها آن قدر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۴۴۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خورشید: ساختار و چرخه حیات تنها ستاره منظومه شمسی

به گزارش خبرگزاری علم و فناوری آنا،‌ در هسته خورشید، دما به 15 میلیون درجه سانتیگراد می‌رسد! اینجا جایی است که همجوشی هسته ای اتفاق می‌افتد و با ترکیب اتم‌های هیدروژن به هلیوم انرژی ایجاد می‌شود. انرژی تولید شده در اینجا به سمت بیرون حرکت می‌کند و به ما نور می‌دهد.

در بیرون هسته، ناحیه تابشی وجود دارد. در این منطقه، انرژی از طریق تابش الکترومغناطیسی - مشابه نور - منتقل می‌شود. ممکن است هزاران سال طول بکشد تا انرژی تولید شده در هسته به لایه بعدی یعنی ناحیه همرفتی منتقل شود.

ناحیه همرفتی مانند یک دیگ جوشان سوپ است. پلاسمای داغ به سمت بالا می‌رود، در سطحش سرد می‌شود و سپس به پایین فرو می‌رود. این حرکت ثابت به انتقال انرژی به بیرون به سمت سطح خورشید کمک می‌کند.

لایه بیرونی خورشید که از زمین می‌بینیم فوتوسفر(photosphere) نام دارد. این نقطه جایی است که بیشتر نور مرئی ساطع می‌شود. در سطح خورشید گهگاه لکه‌های خورشیدی دیده می‌شود که نواحی سردتر ناشی از فعالیت مغناطیسی آن است.

فعالیت خورشید از طریق چرخه‌هایی به نام «چرخه‌های خورشیدی» می‌گذرد که تقریباً 11 سال طول می‌کشد. تنها ستاره منظومه ما در طول اوج خورشیدی، دارای لکه‌های خورشیدی و شعله‌های زیادی است، در حالی که در حضیض خورشیدی فعالیت کمتری دارد.

دانلود فیلم اصلی کد ویدیو

خورشید با افزایش سن  به تدریج گرم‌تر و درخشان‌تر می‌شود. حدود 5 میلیارد سال دیگر وارد مرحله جدیدی به نام فاز غول سرخ خواهد شد. در آن دوره منبسط خواهد شد و احتمالاً برخی از سیارات داخلی مانند عطارد و زهره را خواهد بلعید.

خورشید لایه‌های بیرونی خود را پس از مرحله غول سرخ به بیرون منتشر می‌کند و یک صحنه زیبا به نام سحابی سیاره ای ایجاد خواهد کرد. آنچه از هسته خورشید باقی می‌ماند سرد می‌شود و ستاره کوچک و متراکمی به نام کوتوله سفید تشکیل می‌شود.

چرخه حیات خورشید سفری جذاب است که میلیاردها سال به طول می‌انجامد. درک ساختار و تغییرات آن به ما بینشی از دوره حیات و آینده این ستاره دوست‌داشتنی می‌دهد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • تیتر بزنید که مقصر این باخت محمد ربیعی است!
  • قلعه حسن صباح هنوز هم دست نیافتنی است
  • فیلم| اینجا اشترانکوه است؛ آلپِ ایران
  • معرفی ۴ ماسک معجزه آسا برای مو با تخم مرغ + طرز تهیه
  • عشق در قلمرو حیات وحش؛ وقتی حیوانات عاشق می‌شوند (عکس)
  • سفرنامه| اولین قبرستان مسلمانان در ایران؛ اینجا جسد مردگان پوسیده نمی‌شود؟/ عکس
  • تهدید حیات جزیره سرخ‌گون هرمز با شیشه و پلاستیک
  • خورشید: ساختار و چرخه حیات تنها ستاره منظومه شمسی
  • انتقال پیام صوتی به قمر مشتری به شکل موج‌های بصری
  • دیپلماسی و میدان، پای کار «آبیِ ایرانی»/ نگاهی به مواضع مقامات کشوری و لشکری در روز خلیج فارس